تاریکترین سایه به قلم فاطمه مهدیان
پارت پنجاه و هفتم :
_چی شده آریا ؟
سنگینی نگاه ایمان را بر روی خودمان حس کردم.همین لحظه منشی قاضی ما را فرا خواند .پوزخند ایمان روی اعصابم خط انداخته بود.من هیچ کار اشتباهی نکرده بودم ولی احساس گناهی که نگاه ایمان به من القا کرد، باعث شد سرم را پایین بیندازم.پشت سر آریا و ایمان قدم برداشتم.هر سه وارد دفتر شدیم.روی صندلی که آریا نشانم داد، نشستم.منشی پرونده ما را به قاضی داد .قاضی که مرد میان سالی بود .نگ
Sahar
00مثل همیشه عالیییییی و راز آلود😍😍دمت گرم نویسنده جون😍رازآلود بودن پارتا باعث میشه که من همیشه با هیجان فراوان منتظر پارتا باشم😌😍🤩😘